جدول جو
جدول جو

معنی فاضل گردانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

فاضل گردانیدن
(دَ هََ شِ کَ تَ)
برتری دادن. رجوع به فاضل شود، دانشمند گردانیدن. تعلیم دادن. رجوع به فضل و فاضل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ لَ مَ)
باطل گرداندن. باطل کردن.
لغت نامه دهخدا
(دَرْ شُ دَ)
فاسد ساختن. فاسد کردن. گندانیدن
لغت نامه دهخدا
(دُ فِ رِ دَ)
رجوع به فارغ ساختن و فارغ کردن و فارغ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ کَ دَ)
اغفال. اذهال
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
نابودساختن. دفع کردن. زایل کردن: پس خدای عز و جل رحمت کرد و آن قحط را زایل گردانید. (فارسنامۀابن البلخی ص 83). رجوع به ازاله و زایل کردن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ وَ دَ)
رسانیدن. واصل کردن. بردن: ملائکه ملاقات نمایند با آن امام دردهید بشارت او را به آمرزش، واصل گردانید به او تحفه های کرامت را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311)
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ اَ کَ دَ)
آشکار ساختن. (یادداشت بخط مؤلف) : و تو را مقرر است که فاش گردانیدن این حدیث از جهت من ناممکن است. (کلیله و دمنه). فاش کردن. رجوع به فاش و فاش کردن شود
لغت نامه دهخدا